دوستت دارم هایت را به کسی بگویی که... لایق دروغهایت باشد …
دلم گرفته است هم از تو هم از خودم میدانی چرا؟ کدامیک باشم از تو برده ام ای دنیا؟! سنگ باشم؟! یاقیچی؟! بشکنم یا جدا کنم؟! کاغذ باشم که تو بنویسی و من اجرا کنم؟! آهای دنیا...بامن هم بازی نشو... هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام هـول میزنــد بـــرای ضـربــه بـعــد …. ! کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی … خـیــالـت راحـت !!…. خـسـتـگــی ِ مــن بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود … قسمت چنین بود... قسمت من این نبود که اینجا باشم... برای خودم بنویسم تا شاید ذره ای کم شود از این حجم بی پایان غم
لیآقتـ میـפֿـواهـב…
بـودטּدر رویای دخترکی که تمام دنــیایــش
حرفهای نزده اش استـ
آهاے سـهرابـ !!!
قایقـ בیگر جوابگو نیستـ …
ڪشتـے بایـב ساפֿـتـ …
اینجا مثلـ مـטּ همـﮧ رویاهایشاטּ زیاב استـ !!!
بعضی اوقات دلت گرفته
ولی چیزی واسه نوشتن نداری
یه بغض تو گلوته
ولی دلیلی واسه گریه کردن نداری
یه درد تو دلت داری
اما یه هم درد نداری...........
ﺣﻘﻴﻘﺖ "ﻣﻦ " ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼـــــﻪ ﺩﺭ ﻧـــــﻮﺷﺘﻪ ﻫـــــﺎﯾﻢ ﻣـــــﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ،
" ﺗﻠـــــﺨﺘـــــﺭ " ﺍﺳﺖ !
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺭﻓﯿـــــــﻖ...
تمــــــــام دنیـــا در آغوشـــت خــــلاصه شـــــــده اســــــت ...
كـــــــــــودكـــــــــا نه
پنــــــــــــاه میـبـــــــــــرم ...
بـــــــــه خلاصــــــــــهء دنیــــــــــــــــا ...
به فراموشی سپرده نخواهیم شد...
اگر قلب هایمان مالامال از دوست داشتن باشد...
زنده ایم اگر سرشار از عشق باشیم
زنده خواهیم ماند اگر همواره عشق هدیه کنیم
زندگی می بخشیم اگر باور داشته باشیم
پس بیا عاشق شویم
زندگی کنیم و ... زنده بمانیم...
تصور کن برف ببارد...
تو باشی و گرمی دستهایت...
بریم....دور بشیم....خیلی دور...شونه به شونه هم...
و جای پای من و تو روی برفها ...قشنگترین تصویر دنیاست....
چقدر این روزها و توی این هوا دلمون دیوونگی و قدم زدن کنار هم میخواد خدا...
تو و من و جاده....
یه هوای سرد و گرمی عشقمون که تمام سردیها رو با خودش می بره....
تو و من و خوشبختی...
تو و من و دنیایی ناب و تازه...
تو و من و خیالی آسوده و عشقی ابدی...
عشقی که ارزش جنگیدن داره ....یه عشق آسمونی....
چقدر دلم تنگه واسه همچین روزی...
چقدر دارم می جنگم و چقدر پر از امیدم....
درست مثل تو که میجنگی و امیدواری مرد من...
آخه خودت همیشه حرفهای خوب میزنی و منو صبور میکنی....
میگی صبور باش و مقاوم...میگی ما بهم میرسیم...
پس میرسیم...
ﮐــــــﺎﺵ ﻣﯽ ﺷــــــﺪ ... " ﻓﻘــــﻂ ، " ﺗــــ♥ــﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘــــــﻪ ﺑﺎﺷــــــﻢ !
... ﻭ ﺧــــــﺪﺍ ﻫـــــﯽ ﺑﭙﺮﺳــــــﺪ : ﺧــــــﻮﺏ ، ﺩﯾﮕــــــﺮ ﭼــــــﻪ !؟؟
ﻭ ﻣــــــﻦ ﺑﮕﻮﯾــــــﻢ : ﻫﯿــــــﭻ ، ﻫـــ♥ــﻤﯿﻦ ﮐﺎﻓﯿﺴــــــﺖ...
”تــــــو بــــا مــــن بـــــاش”
مــن دســـت همـــه اتفـاق ها را میگیـــرم
کـــه نیفتــــد!
باور کن من هرگز لایق دوستت دارم های تو نبودم ؛
ملتمسانه از تو میخواهم :
برای اینکه دراولین فرصت به دنبال دیگری میرویم
وهمدیگر را جایگزین می کنیم این عشق است یا هوس
اصلا آیا دلی مانده که به عشق پایبند باشیم
چرا نمیخواهیم عشق را در واقعیت حضورش ببینیم
چرا حرف دلمان را نمیزنیم ومیخواهیم همه بدانند که چه در دل داریم
و دراخر نمیدانیم چراحرفهای ما به جای دهان ازچشم برون می آید؟
سنگ... ؟ کاغذ... ؟ قیچی... ؟
زنـدگــی انـگــار تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
تو زندگی
یه لحظه های نفس گیری هست
که حس میکنی کم آوردی
تموم شدی
پاهات نای ایستادگی نداره
کاش اون لحظه ها تو زندگی هیچکس نباشه
کاش !
خیلی بده آدم پیش دلش کم بیاره...
نه!
تا کم شود ارتفاع این تنهایی تا سقوط
از آرامش نگو که برایم واژه ایست غریب
نیازی به همدردی کسی نیست.عادت دارم به این روح بودن...
تنها همیشه تنهاست...
فرقی نمی کند.هر چه باشد....
طعم تلخ تنهایی را نچشیده ای از شیرینی باهم بودن نگو...
میدان بازی این دنیا بود و حریفم روزگار که سالهای سال است،همیشه پیروز است.
داور به جرم آدم بودنم کارت زرد را نشانم داد و به جرم ساده دلی کارت قرمز را کشید
اخراج شدم.
زمین را ترک خواهم کرد
اما قبل از آن اعتراض میکنم به حکم داور(خدا)...!
اینجــــا ، عشــــق قنـــــدیـــــل می بنـــــدد ،
بــــا ایـــن واژه هــــای یـــــخ زده !
نگفتـــــه بــــودی
دمـــــای ، نبـــــودنت زیــــر ِ صفــــر استـــــ . . . !
بــﮧ بَـعضیـ ـــآ بآیـכ گفتـــــ:
عَــزیــزَمــ زنـכگــے مــآ بـآزار نیــســتــــڪﮧ بِــرـے یــﮧ כور بِــزَنـے
و اَگـ ـﮧ از ڪسـے خوشِـتــ نیومَــכ بَــرگــرכـے، اَگـ ـﮧ رفتــے כیگــﮧ بـــرو
تــآ یــﮧ لَــگـכ نخـوآبـونـכم زیــرِ گـوشِــتــ